سفارش تبلیغ
صبا ویژن






فکرهای من

بله ؟شما بودی ؟

نه...

جانم ؟

من که چیزی نگفتم خانوم

امروز صدای تو را کم داشتم ، بدتر از همه خودت بودی که نداشتمت

کاش خیالم راحت بود از دوست داشتنت

چقدر خوب بود که نگران می شدیم برای هم  

امروز توهم تو را زده بودم


نوشته شده در یادداشت ثابت - جمعه 92/3/25ساعت 9:59 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |

الان دوستت دارم دیروز دوستت داشتم مثل پریروز اما مشکلم با دفترچه ی

حساب پس انداز دوست داشتنت هست دیگر جایی برای حجم دوست داشتنم ندارد

برایم یک دفترچه ی نو میخری؟


نوشته شده در یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/3/24ساعت 12:55 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |

یک شب که خواب تو را دیده بودم از خواب پریدم نشستم روی تختم و خودم را

بغل کردم من هیچ وقت نفهمیدم که تو چه شکلی هستی فقط میدانم که تویی

عرق سرد روی پیشانی ام ، دستهای گره خورده به تنم و تویی که پشت

پلکهایم زندانی ات کرده بودم می ترسیدم که چشمهایم را باز کنم و تو فرار

کنی


نوشته شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/3/23ساعت 1:16 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |

من هرچه که باشم خوب یا بد ، مهربان یا نا مهربان اما هستم مثل قبلترها

من هستم تا آنجا که تو با من یکی شوی

تا آنجا به اندازه ی جان دادن من و تو فاصله است

کاری کن که احساس دوری نکنم از تو

500 × 466 - vi.sualize.us

 


نوشته شده در یادداشت ثابت - سه شنبه 92/3/22ساعت 6:59 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |

زل می زنه به چشمهام و می پرسه تو مگه لیلی نیستی؟

_ (می خوام حواسشو پرت کنم) خوشگلی ، همه می گن که خیلی خوشگلی

خب باشم ، تو مگه لیلی نیستی؟

_الان اون سریال درامه شروع میشه ها!

تو که سریال نمی بینی،مگه لیلی نیستی؟

_ (بغضم می گیره )چیزی نپرس بزار راحت باشم

تو لیلی نیستی؟

مجنون من لیلی نمی خواست ، خودشو می خواست

دیگه اونم اشکهاش سر می خوره رو گونه اش

آینه ی اتاق من جادویی ست


نوشته شده در یادداشت ثابت - دوشنبه 92/2/24ساعت 3:28 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |

همیشه در کودکی وقتی خطایی ازم سر می زد ، خودم را بین گلهای پیراهن

مادرم گم می کردم خجالتم زمانی تمام می شد که دستهای مهربانش موهای

طلایی ام را ناز می کرد

حالا من همان منم با قدی بلندتر از مادرم و موهایی که قهوه ای شده

اما این من کجا و آن من کجا...

اشتباه که می کنم خودم را در اتاق تنهایم قایم می کنم ، دلم نمی خواهد

که باشم

اشتباهم به اندازه ی دوست داشتن بزرگ است

حسابی لرزیدم بدون هیچ پناهی از اشتباهم

236 × 160 - kocholo.org

 

 


نوشته شده در یادداشت ثابت - یکشنبه 92/2/23ساعت 11:17 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |

از بی خبری تو کلافه شده ام ،به کسی هم نمی توانم بگویم که دلم تنگ توست

با این که حفظ ظاهر می کنم ، نگاه های سرد دیگران مچاله ام می کند

از بس به خودم آمدنت را دلداری داده ام خسته شدم

کاش از تو خبری داشتم تا بدانم که ببارم بر دوریمان یا بخندم بر آن

این شک لعنتی مثل خوره به جانم افتاده نمی دانم...

همیشه فاصله های اجباری بی تاب و قرارم  می کنند

تب نوشته هایم ، چشمانت را سوزاند؟

کوچ شاید راه نجات باشد اما به کجا؟ تنها؟ کاش می توانستم

 


نوشته شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/2/12ساعت 11:59 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |

به کجا چنین شتابان

روزهایم از هم سبقت می گیرند ، کاری به رفتنشان ندارم

بی تو بودن خرابم کرده ، یک خودکار به دستم داده و روزهای بی تو را حساب می کنم

شنبه بی تو ، یکشنبه بی تو، دوشنبه بی تو، سه شنبه بی تو، چهارشنبه بی تو، پنجشنبه بی تو

وای که جمعه همه ی جانم را بی تو بودن می گیرد

اما روزهای خیالم پر از توست

من یک خیالگرد شده ام که کوچه های یاد تو را پرسه می زنم

 

 


نوشته شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/2/12ساعت 6:22 عصر توسط نیلوفر نظرات ( ) |

تو که مدام از خیال من رد می شوی ، کی ساکن همیشگی دلم می شوی؟

می دانی چقدر برای آن روز بیقرارم؟ می دانم که می دانی اما به روی خودت نمی آوری تا شاید با روزهایت راحتتر کنار بیایی

من همه جا دنبال تو می گردم توی خیابانها در پارک مورد علاقه ام  مترو  حتی در ماه اما تو در هیچ جا نیستی پس من منتظرت می نشینم تو که می دانی من کجا هستم؟

این روزها همه به همه چی نمره میدهند حتی به آدم بودن

من در انتظار تو 20 گرفته ام این تنها درسی ست که کامل بلدم

http://www.cybergooch.com/images/airbrush/expectation.jpg


نوشته شده در یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/2/12ساعت 12:20 صبح توسط نیلوفر نظرات ( ) |

لیلی بی دل شده بود زل زده بود به ماه دنبال خودش می گشت ، توی ماه همه ی نگاه های پر از طعنه ی همسایه را دید ، همه ی داد زدن های روزگار را هم

لیلی کجا بود؟

مجنون از راه رسید زلال اشکش تمام لباسش را خیس کرده بود  از جنون دوست داشتن لیلی را ندید

مجنون بی لیلی حرف جدید است !

لیلی دیوانه شد از حرف و حدیث

مجنون بی لیلی جنون پیدا کرد

نه لیلی ماند و نه مجنون



نوشته شده در یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/2/6ساعت 1:6 صبح توسط نیلوفر نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15      >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت